کد متلب

یک آرایه به نام a تعریف کنید.
سپس اندازه آنرا به m در برنامه بدهید.
مسیری که برنامه طی می کند عدد 6 را جایگزین 0 می کند.
m=5;
x=1;
y=1;
for z=1:m
if a(x,y)==0
a(x,y)=6;
end;
if a(x+1,y)==0
x=x+1;
a(x,y)=6;
elseif a(x,y+1)==0
y=y+1;
a(x,y)=6;
end;
end;
a
امیدوارم به دردتان خورده باشد.

بازی فکری

http://blogers.ir/cod/js-games/tamarkoz/game.htm

علامه جعفری

عالمان باید از گفتن "این است و جز این نیست" بپرهیزند، چرا كه نظام جهان هستی باز است و محدودیت های حواس و ابزار و هدف گیری ها و آرمان های درون ذاتی آن ها نیز اجازه "جز این نیست"ها را به بشر نمی دهد.

عید قربان

.عید قربان پرشکوه ترین ایثار و زیباترین جلوه تعبد در برابر خالق یکتا و تجلی گر اوج بندگی مبارک
।زندگی تان به زیبایی گلستان ابراهیم و پاکی چشمه زمزم

علامه جعفری

.نازپروردگان در همه تاريخ ، معتكفان آشپزخانه ها بوده اند

برای خدا

دلم جواب بلی می دهد صلای تو را
صلا بزن که به جان می خرم بلای تو را

به زلف گو که ازل تا ابد کشاکش تست
نه ابتدای تو دیدم نه انتهای تو را

کشم جفای تو تا عمر باشدم ، هر چند
وفا نمی کند این عمرها وفای تو را

بجاست کز غم دل رنجه باشم و دلتنگ
مگر نه در دل من تنگ کرده جای تو را

تو از دریچه ی دل می روی و می آیی
ولی نمی شنود کس صدای پای تو را

غبار فقر و فنا توتیای چشمم کن
که خضر راه شوم چشمه ی بقای تو را

خوشا طلاق تن و دلکشا تلاقی روح
که داده با دل من وعده ی لقای تو را

هوای سیر گل و ساز بلبلم دادی
که بنگرم به گل و سر کنم ثنای تو را

به آب و آینه ام ناز می کند صورت
کو صوفیانه به خود بسته ام صفای تو را

به دامن تر خود طعنه می زنم زاهد
بیا که برنخورد گوشه ی قبای تو را

ز جور خلق به پیش تو آورم شکوه
بگو که با که برم شرح ماجرای تو را

ز آه من به هلال تو هاله می خواهند
به در نمی کند از سر دلم هوای تو را

شبانیم هوس است و طواف کعبه ی طور
مگر به گوش دلی بشنوم صدای تو را

به جبر گر همه عالم رضای من طلبند
من اختیا کنم ز آن میان رضای تو را

گرم شناگر دریای عشق نشناسند
چه غم ز شنعت بیگانه آشنای تو را

چه شکر گویمت ای چهره ساز پرده ی شب
که چشمم این همه فیلم فرح فزای تو را

چه جای من که بر این صحنه موه های بلند
به صف ستاده تماشای سینمای تو را

بر این مقرنس فیروزه تا ابد مسحور
ستاره ی سحری چشم سرمه سای تو را

به تار چنگ نواسنج من گره زده اند
فداست طره ی زلف گره گشای تو را

بر آستان خود این دلشکستگان دریاب
که آستین بفشاندند ماسوای تو را

دل شکسته ی من گفت شهریارا بس
که من به خانه ی خود یافتم خدای تو را

رهی معیری

مرا عاشقی شیدا ، فارغ از دنیا
تو کردی ، تو کردی
مرا عاقبت رسوا ، مست و بی پروا
تو کر دی ، تو کردی

نداند کس جانا چه کردی
چه ها کردی با ما چه کردی ؟

دو چشمم را دریا ، دُرافشان
گوهرزا تو کردی ، تو کردی

روان از چشم ما گهرها
دریاها ، تو کردی ، تو کردی

نه یک دم از جورت فغان کردم
نه دستی سوی آسمان کردم

منم اکنون چون خاک راهی
غباری در شام سیاهی

اگر مهری رخشد تو آن مهری
اگر ماهی تابد ، تو آن ماهی

اگر هستی پاید ، تو هستی
اگربودی باید ، تو بودی

بی لطف و صفا
باشد به خدا

بی تو هستی ها

از دیدارت ، از رخسارت
ای جان بینم ، سرمستی ها

شمیم روح افزایی ،
مُشکی ، عودی

منیر بزم آرایی ،
چنگی ، رودی
چنگی ، رودی